چطور کاری کنی که لبخندت با بقیه فرق کنه؟
چطور کاری کنی که لبخندت با بقیه فرق کنه؟
یکی از شش بایدی که دیل کارنگی در سال ۱۹۳۶ در کتابش با عنوان آیین دوست یابی عنوان کرد « لبخند زدن » بود! فتوای او در تمامی دهه های بعد تقریباً در سخنان هر استاد امر ارتباطات که قلم بر کاغذ میبرد یا جلوی میکروفون لبخند حرف میزد منعکس میشد با این حال در آغاز هزاره سوم واقعاً لازم است که نقش محوری را در روابط پیچیده انسانی مورد بررسی مجدد قرار دهیم وقتی به عمق حرف کارنگی فکر کنی میفهمی که لبخند سریع سالهای ۱۹۳۶ همیشه جواب نمیدهد.
مخصوصاً در دنیای امروزاین شیوه قدیمی که سریع با لبخندی دندان هایت را به طرف مقابلت نشان دهی در دنیای پیچیده امروزی دردی را دوا نمی کند. به رهبران مذاکره کنندگان وغولهای تجاری دنیا نگاه کن هیچ ادم چاپلوس لبخند بر لبی در میان آنها نمیبینی، بازیکنان کلیدی در تمامی عرصه های زندگی چنان غنایی به لبخندشان میبخشند که وقتی آن لبخند بر چهرهشان نمایان میشود تأثیر به مراتب بیشتری میگذارد و دنیا با آنها میخندد میزند.
محققان ده ها نوع مختلف لبخند را دسته بندی کرده اند:
از لبخند زورکی دروغگویی که در هچل افتاده گرفته است تا لبخند بی غل و غش یک نوزاد. برخی از لبخندها گرم هستند و برخی بیروح. بعضی از لبخندها واقعی هستند و برخی دروغین حتماً خیلی از این لبخندهای مصنوعی را بر روی چهره دوستانی که میگویند خوشحالم که سری به من زدی » و یا نامزدهای ریاست جمهوری که به شهر شما سفر می کنند و می گویند: بسیار خوشحالم که در جمع مردم این شهر … » را دیده ای برندگان بزرگ بازی زندگی میدانند که لبخندشان یکی از قدرتمندترین سلاح هایشان است. بنابراین برای کسب بیشترین تأثیر مثبت ممکن آن را به بهترین نحو تنظیم کنند.
چطور لبخندت را تنظیم کنی؟
همین سال پیش ،ملیسا همکلاسی قدیمی من در دوران دانشگاه مسئولیت شرکت پدرش را بر عهده گرفت. کمپانی جعبه سازی آنها در خاورمیانه بود. یک روز ملیسا به من زنگ زد و گفت که برای جذب چند تا مشتری جدید دارد به نیویورک می آید و از من خواست تا به همراه او و چند تا از مشتری هایش شام بخورم من واقعاً دوست داشتم دوباره لبخند شاد او را ببینم و صدای خندهاش را بشنوم که همه را به وجد می آورد.
سال گذشته وقتی که پدر میسی فوت کرد، او مسئولیت شرکت پدرش را در دست گرفت آن روزها فکر میکردم که شخصیت میسی برای مدیر عامل یک شرکت تجاری مردانه کمی شکننده .باشد ولی اخر من از کارتون و جعبه چه سر رشته ای داشتم؟
فقط یه چیز عوض شده..
من و میسی و سه نفر دیگر که قرار بود به جمع مشتریهای شرکتش بپیوندند در رستورانی در وسط شهر همدیگر را ملاقات کردیم میسی در حالی که داشت ما را به سمت سالن غذاخوری هدایت می کرد آهسته در گوش من :گفت » لطفاً جلوی اونا من رو ملیسا صدا کن» من گفتم – ( حتماً. مگه چند تا مدیر عامل تو دنیا هست که اسمشون میسی باشه ) همین طور که بساط پیش غذا داشت چیده میشد من کم کم متوجه شدم میسی زنی شده است که زمین تا آسمان با آن دختر خوش خنده دوران دانشگاه فرق دارد. البته درست مثل آن دوران جذاب بود و همان قدر لبخند میزد.
با این حال چیزی در او فرق کرده بود که درست نمیفهمیدم چیست. با وجود آن که ملیسا هنوز همان قدر گرم و صمیمی بود، در حین صحبتهایش این احساس به من دست داد که تک تک کلمه هایش دارای عمق و خلوص بیشتری است. او با شور و حرارت صادقانه ای به سؤالهای مشتریهای احتمالی اش جواب میداد و من احساس میکردم آنها هم از او خوششان آمده است خیلی خوشحال شدم چون دوستم آن شب نمره بیست گرفت. در انتهای آن دیدار ملیسا سه تا مشتری کله گنده برای شرکتش دست و پا کرده بود.
وقتی که با او در تاکسی تنها ،شدم :گفتم میسی از وقتی که مسئولیت شرکت رو به عهده گرفتی خیلی عوض شدی. اصلاً یه آدم دیگه شدی واقعاً خونسرد و تیزبین و اهل معامله شدی؟ »
ملیسا :گفت راستش فقط یه چیز عوض شده. »
چی؟
لبخندم.
من با ناباوری گفتم « چی؟ »
او انگار که جواب مرا نشنیده جواب داد .لبخندم وقتی بابا مریض شد و فهمید تا ،یکی دو سال دیگه مسئولیت شرکت به عهده من می افته من رو نشوند کنارش و یه حرفها بهم زد که زندگی ام رو عوض کرد.
من دوست دارم عزیزم ،ولی لبهات زیادی میخنده..
هیچ وقت حرفاشو فراموش نمیکنم، بابا بهم :گفت ،میسی عزیز دلم این شعر قدیمی رو یادت مییاد:”من دوست دارم عزیزم ،ولی پاهات زیادی گنده س” حالا اگه از من بخوای همین شعر رو توی دنیای تجارت برای تو بگم میشه این: ” من دوست دارم عزیزم ،ولی لبهات زیادی میخنده ” بعد تکه بریده ای از روزنامه ای را که در اثر گذر زمان زردرنگ شده بود از توی کشوی کمدش بیرون آورد و به من نشان داد.
او سالها این روزنامه را نگه داشته بود تا سر وقتش آن را به من نشان دهد موضوع مقاله تحقیقی درباره زنــان در دنیای تجارت بود. آن تحقیق نشان داده بود زنهایی که در زندگی تجاری خود آناً در پاسخ به مخاطبشان لبخند نمی زنند، در چشم آنها آدمهای معتبرتری به نظر میرسند. »
همین طور که میسی داشت حرف میزد ذهـن مـن بـه سـمت زنان تاریخ سازی رفت که میشناختم افرادی مانند مارگارت تاچر، ایندیرا گاندی، گلدا مایر و سایر زنان قدرتمند مثل آنها لبخندهای هیچ کدام از آنها لبخند حاضر و آماده ای نبود!
پس رازش این بود لبخند با طمأنینهٔ ملیسا به شخصیت او عمق و غنا و صمیمیت بیشتری بخشیده بود گرچه این طمأنینه چیزی بیشتر از یک ثانیه نبود اما دریافت کنندگان لبخند زیبا و گشاده او احساس میکردند که لبخند او لبخندی خاص و فقط متعلق به آنهاست من تصمیم گرفتم تحقیقات بیشتری دربارهٔ لبخند انجام دهم.
تکنیک «لبخند غرق کننده »
وقتی تو در کار کفش هستی مدام به پاهای بقیه نگاه می کنی؛ وقتی که تصمیم میگیری مدل موهایت را تغییر بدهی به مدل موهای هر کسی که میبینی نگاه میکنی؛ خوب من هم برای چند ماه تبدیل شدم به کسی که مدام به لبخندهای بقیه نگاه می کرد من به لبخندهای آدمهای توی خیابان نگاه می کردم به لبخندهای آدمهای توی تلویزیون نگاه میکردم به لبخندهای روی لب های سیاستمدارها ،روحانیون ،غولهای تجاری و رهبران دنیا نگاه می کردم لابد میپرسی از این همه نگاه کردن چی دستگیرم شد؟
من در میان دریایی از دندانهای براق و لبهای از هم جدا فهمیدم آدمهایی که از همه متکی به نفس تر و کامل تر به نظر میرسیدند ،هیچ کدام در لبخند زدن عجله نمی کردند ولی وقتی هم که این کار را میکردند، لبخندشان طوری بود که انگار داشت به تک تک شکافهای توی صورتشان نفوذ میکرد و مثل یک سیل آرام آرام صورت آنها را در خود فرو میبرد. من به این تکنیک میگویم: «لبخند غرق کننده »
تا چشمت به کسی افتاد فوراً به او لبخند نزن! طوری که انگار هر آدم دیگری هم که سر راهت قرار بگیرد از این امتیاز بهره مند میشود در عوض برای لحظه ای به صورت طرف مقابلت نگاه کن؛ کمی مکث کن؛ در شخصیتش فرو برو؛ بعد بگذار که موجی از یک لبخند ،گرم گشاده و پراشتیاق به سمت صورتت سرازیر شود و چشمهایت را بپوشاند مطمئن باش این موج گرم لبخند مخاطبت را در خود فرو می برد آن تأخیر یک ثانیه ای مخاطبت را متقاعد میکند که لبخند غرق کننده تو خالصانه وتنها برای اوست.
آدرس پیج اینستاگرام amir.mousaviiiiii
دیدگاهتان را بنویسید