اگه اعتماد به نفس داشتی الان چیا داشتی؟
اگه اعتماد به نفس داشتی الان چیا داشتی؟
تا حالا به این فکر کردی لیاقتت تو زندگی چقدره؟آیا لیاقتت همینه؟آیا جلوتر میتونی بری یا این ته داستان توعه و پذیرفتیش؟
متاسفانه خیلیا فکر میکنن اعتماد به نفس رو باید از بچگی داشته باشن و دیگه نمیشه بدست آورد اما این یه باور غلطه که میشه تغییرش داد نا گفته نماند که کسایی که از بچگی اعتماد به نفس دارن و خانواده هاشون واسشون وقت گذاشتن و اجازه دادن تجربه کسب کنن در بزرگسالی موفق تر عمل میکنن اما این به این معنی نیست که دیگه نمیشه کاری کرد!
اعتماد به نفس یعنی باور و مهارت انجام کارها به این معنی که من باور دارم میتونم انجام بدم و مهارت انجامش رو هم داشته باشم و فقط ادعا نباشه مثلا به من میگن بیا سخنرانی کن من باورم اینه میتونم اما میگم الان حسش نیست و حوصله ندارم یا برعکس مهارتشو دارم اما خودمو باور ندارم!
شاید وقت این باشه از خودت سوال بپرسی واسه رسیدن به این طلای با ارزش چه هزینه ای میخوای پرداخت کنی و چقدر واست مهمه؟
میدونستی آدمی که پول و ثروت فراوان،همسر خوب نه فراوان داشته باشه اما اعتماد به نفس و عزت نفس نداشته باشه زندگی خوبی نداره!!!
فکرشو بکن یه آدم ثروتمند که پولش از پارو بالا میره شهامت و اعتماد به نفس این رو نداره تا یه مسواک رو پس بده چطور میخواد به بچه هاش درس شهامت و اعتماد بخ نفس بده؟
چرا اگه اعتماد به نفس رو یه کفش یا کتونی در نظر بگیریم وقتی یه مدت بپوشیم پامون رو اذیت میکنه اما بعد یه مدت جا باز میکنه و واسمون عادی میشه؟
مثه همون خروج از ناحیه امن که یه مدت بهمون استرس میده و فکرای ناجور میاد سراغمون و بعد از پذیرفتنش واسمون عادی میشه بزار یه مثال از ناحیه امن بزنم اولین بار که میری یه سرویس بهداشتی تو دانشگاه سری دوم که بری و اونجا خالی باشه بازم دوس داری همون سرویس بری چون واست تبدیل شده به منطقه امن!
حالا وقتی از منطقه امنت میای بیرون تازه داستان شروع میشه که جلوتر بهت میگم چطور صدای مغزت و افکارت رو کنترل کنی و این ما هستیم که باید ببینیم به کدوم حرفای مغزمون میخوایم توجه کنیم!
حالا چرا خروج از ناحیه امن مهمه؟
چون اگه خارج نشیم فرقی با یه آدم مرده نداریم زندگی عادی و خسته کننده میشه بنظرم این اعتماد به نفسه که به زندگی ما معنی میده تا بتونیم از چهار چوب های خودمون خارج بشیم و ریسک کنیم.
چطور صداهای مغزمون رو نادیده بگیریم یا توجه نکنیم؟
یکی از تمرینات اینه ذهن آگاه بشیم و مدام با خودمون چک کنیم من الان چه احساس و افکاری دارم مثلا وقتی مشتری میگه شما محصولاتتون بی خوده من چه احساس و فکری دارم :خشم یا چی؟
یکی دیگه از تمرینات اینه که از خودت بپرسی مغزت الان رو مدوم حالته؟
خوشه؟ترسیده کلافه ست؟ناراحته؟
این کمک میکنه به مغزت آگاه بشی و واکنش سریع نداشته باشی
خب حالا بگو میخوای چیکار کنی یه آدم ذهن آگاه با اعتماد به نفس باشی یا یه آدم…
دیدگاهتان را بنویسید