داستان من در مدرسه و دانشگاه
اعتماد به نفس برای من داستان بزرگی است چون سال ها درگیر کمبود اعتماد به نفس بودم! از دوران دبیرستان گرفته که برای خواندن انشاء و حل کردن تکالیف از رفتن به پای تخته امتناع می کردم تا دوران دانشجویی از ارائه کنفرانس! یک بار که مجبور بودم و راهی جز کنفرانس دادن نداشتم تصمیم گرفتم که این کار را انجام دهم متن ارائه را بر روی برگه نوشته و بعد از چندین روز تمرین بالاخره لحظه موعود رسید در حضور جمع و استاد بر روی استیج رفتم و شروع کردم به خواندن متن از روی کاغذ استرس شدیدی مرا فرا گرفته بود،عرق می ریختم و از درون می لرزیدم به هر نحوی که بود و با سرعت بالا فقط برای این که رفع تکلیف کرده باشم متن را به پایان رساندم و آن روز تمام شد.
چقدر از ما انسان ها هستیم که اگر فقط کمی بیشتر روی اعتماد به نفس خود کار کنیم و این مهارت را یاد بیاموزیم خیلی از فرصت های زندگی را به سادگی از دست نخواهیم داد…
داستان من در روابط
همه ی ما حد اقل یک بار در زندگی مان عاشق شده ایم، داستان اولین عاشق شدن من بر می گردد به دوران دبیرستان آن موقع من سوم دبیرستان بودم و آن خانوم زیبا البته به چشم من در آن دوران اول دبیرستان بود فاصله مدرسه ما تا مدرسه آن ها پیاده نزدیک پانزده دقیقه راه بود و من هر روز بخاطر این که او را ببینم با سرعت بسیار زیادی می دویدم تا موقع تعطیل شدن او را ببینم بماند که چقدر از زنگ های آخر را بخاطر او مدرسه را می پیچاندم…
تایم های زیادی را در مقابل درب منزل شان سپری کردم اگر بگویم قریب به سه یا چهار سال اغراق نکرده ام دیگر دوستانم از دستم کلافه شده بودند و صبرشان لبریز شده بود می گفتند:تو دیوانه ای! یا برو جلو و حرفت را بزن یا بیخیال شو! حقم داشتند مگر می شود چند سال منتظر بود اما اقدامی نکرد؟
یک روز دیگر تصمیم را گرفتم و عزمم را جزم کردم که برم و حرف های دلم را به او بزنم به سمت منزل شان رفتم و چندین ساعت منتظر ماندم تا بیرون بیاید وقتی بیرون آمد صحنه ای را دیدم که انگار دنیا روی سرم خراب شد…
شاید بتوانید حدس بزنید! بله او را با مرد دیگری دیدم پرس و جو که کردم متوجه شدم که نامزد کرده است چه کسی می داند شاید آن شب یکی از بدترین شب های زندگی من بود! با گذشت چند سال فهمیدم دلیل اقدام نکردن من و ترس از شکست خوردن من نقصان اعتماد به نفس بود، چقدر زیاد هستند آدم هایی که بخاطر کمبود اعتماد به نفس این اتفاق را تجربه کرده اند!
خبر خوب این که توانستم یاد بگیرم و تغییر کنم.این روزها با اعتماد به نفس با دیگران ارتباط برقرار میکنم،با اعتماد به نفس مطالعه میکنم و کتاب می نویسم،با اعتماد به نفس کار و سخنرانی می کنم
چرا اعتماد به نفس رایگان بدست نمیاد؟
اگر دنبال یادگیری مهارت های جدید هستین و استقبال می کنید به احتمال زیاد در پرورش اعتماد به نفستان موفق خواهید بود البته باید بدانید که این این موضوع نیازمند صرف زمان و تلاش زیادی است ما باید زمان و تلاشمان را نه تنها صرف مطالعه کتاب در این زمینه،بلکه صرف تمرین مهارت های جدید و بکارگیری آن در زمینه های مرتبط با زندگیمان کنیم.
هیچ کس انتظار ندارد که فقط با خواندن کتاب های آموزشی اسکی باز،نقاش،سخنران و فوتبالیست خوبی شود.خواندن کتاب اطلاعات ارزشمندی به ما می دهد،اما برای تبدیل به یک اسکی باز و نقاش حرفه ای شدن نیاز به تمرین مهارت های مورد نیاز داریم که اعتماد به نفس نیز از این داستان مستثنی نمی باشد.
هلن کلر
خانم هلن کلر در سال 1880 به دنیا آمد،نوزده ماهه بود که بر اثر ابتلا به مننژیت ناشنوا و نابینا شد.اما با وجود این مشکلات خواندن و نوشتن آموخت و آنقدر ادامه داد تا به نویسنده ای بزرگ تبدیل شد و در نهایت جایزه نوبل را از آن خود کرد.
این گفته او شاید مشهورترین گفته اش باشد که در کتاب های بیشماری آمده است:
((زندگی یک ماجراجویی جسورانه است یا هیچ نیست))
دیدگاهتان را بنویسید